جک عاشق نواختن ترومپت است. او یک اجرا در مدرسه دارد. همه چیز خوب پیش میرود تا اینکه احساس نگرانی به سراغ جک میآید. جک تلاش میکند که با انجام کارهای مختلف نگرانی را از خودش دور کند اما نگرانی که در قالب یک موجود در کنار جک نشسته نه تنها دور نمیشود بلکه هر چه زمان کنسرت نزدیکتر میشود، نگرانی هم رشد میکند و بزرگتر میشود. تا اینکه جک طاقتش تمام میشود، گریه میکند و موضوع را با مادرش در میان میگذارد. مادر سعی میکند او را بشنود. جک بیان میکند که میترسد که نتواند خوب ساز بزند و مادرش از او ناراحت شود. مادر جک به او اطمینان میدهد که حتی اگر این اتفاق هم بیفتد او را دوست دارد (عشق بیقید و شرط). داستان به گونهای پیش میرود که به همه ما یادآوری کند که گاهی اوقات اگر اشتباهی هم کنیم اشکالی ندارد.
این داستان برای همه کودکان مناسب است خصوصا زمانی که میخواهند کار جدید یا بزرگی را انجام دهند و نگران و مضطرب هستند. مثل انجام یک مسابقه، رفتن به پیش دبستانی یا مدرسه و …
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.