از سری قصههای چستر کوچولو – ۳
چستر تجربه خوبی از ماجراجویی و امتحان چیزهای جدید ندارد. اما حالا خانواده چستر مجبورند که خانه خود را ترک کرده و در درخت جدیدی خانه پیدا کنند. چستر دوست ندارد خانهشان را ترک کند. او حس خوبی از چیزهای جدید ندارد و احساس تعلق زیادی هم به خانهشان دارد. مادر چستر برای او توضیح میدهد که چرا مجبور به این کار هستند و کمکش میکند که بتواند با آنها همراه شود. چستر احساس دلتنگی خود را میپذیرد. او یادگاری از خانه را برای خود برمیدارد تا حتی زمانی که آن خانه وجود هم نداشت یاد و خاطراتش در دلش زنده باشد. مادر به او قول میدهد که اتفاقات خوبی در انتظار او هست و همین طور هم میشود. چستر در محله جدیدشان دوستی همسنوسال با خودش پیدا میکند.
این داستان از تجریه از دست دادن و مهاجرت میگوید. از دست دادن هر چیزی خصوصا زمانی که احساس تعلق به آن داری، سخت است. قرار نیست کودک را از احساس ناخوشایندش نسبت به آن اتفاق منع کنیم. به کودک کمک میکنیم تا احساسش را بپذیرد و با آن روبهرو شود. کودکان رفتار متفاوتی در این مواقع دارند، یکی گریه میکند، یکی سکوت میکند، دیگری غر میزند و …. این داستان برای تجربه از دست دادن به کودک کمک میکند چه از دست دادن کسی و چه از دست دادن شی مانند گم کردن عروسک، عوض کردن خانه، مهاجرت و …
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.