وسط این کتاب واقعا یک دیوار است. یک طرف آن شوالیهای ایستاده است و طرف دیگر آن حیواناتی مانند یک کرگدن، ببر و خطرناکتر از همه یک غول. شوالیه بسیار راضی به نظر میرسد که دیوار او را از خطرات حفظ میکند. او اطمینان دارد که این طرف دیوار در امان است. تصاویر کتاب جذاباند و بخشی از داستان را روایت میکنند. همینطور که شوالیه اعتقاد دارد همه چیز در این طرف دیوار خوب است. سطح آب در حال بالا آمدن است و تمساحی در حال نزدیک شدن به شوالیه. چیزی که شوالیه آن را نمیبیند و تمرکزش بر روی خطرات آن طرف دیوار است. تا اینکه شوالیه غرق میشود و این غول است که از آن سوی دیوار او را نجات میدهد. شوالیه حال که در آن ور دیوار است متوجه میشود که اوضاع آنطور که او تصور میکرد نیست. غول بسیار مهربان است و او را به گردش میبرد تا حیوانات دوستداشتنی دیگر را هم ببیند.
این کتاب از این جنبه هم اهمیت دارد که اعتقاد شدید و گاهی کورکورانه به عقاید خودمان و نپذیرفتن و درک نکردن نظر دیگران چندان هم به نفعمان نیست و گاهی خطراتی نیز برایمان دارد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.