«خرس پشمالو» و بنیامین دوستان صمیمی بودند. آنها همیشه و همه جا با هم بودند. موقع صبحانه خوردن، بازی کردن و حتی خوابیدن. تا اینکه یک روز «خرس پشمالو» چیز عجیبی در آب دید. چشمهایش را تنگ کرد و با دقت به چیز سفیدی که روی آب بود خیره شد. خدای من یک خرس سفید و کوچولو توی آب بود که فریاد میزد: «کمک! کمک!» «خرس پشمالو» هم بهترین کاری را که یک خرس میتواند انجام دهد، انجام داد و او را از توی آب نجات داد. تا اینجای ماجرا او قهرمانی بود که یک نفر را نجات داده بود، اما اگر میدانست که قرار است خرس سفید جایی توی قلب بنیامین پیدا کند، هرگز این کار را نمیکرد …
داستان «خرس پشمالو»، نوشتهی ایرینا کورشونُف، داستان حسادت به افراد تازه وارد و جدایی دوستان قدیمی از یکدیگر و چگونگی دوباره دوست شدن آنها با هم است. از منظری دیگر میتوان خرس سفید را در این کتاب کودک تازه متولدشدهی خانواده در نظر گرفت که توجهات را به خود جلب میکند و در دورهای از زمان، کودک قبلی به دلیل احساس طرد شدگی، با او جدال خواهد داشت. داستان «خرس پشمالو» داستانی صمیمی و ساده است.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.